رو برتافتن: از ایرانیان گر خرد گشته شد فراوان از آزادگان کشته شد. فردوسی. چو بر دست آن بنده بر کشته شد سربخت ایرانیان گشته شد. فردوسی. ، تغییر یافتن. تبدیل شدن: و اندرگشته شدن ناخنان نشان بیماری سل است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، گردیدن. طی شدن: دو هفته سپهر اندرین گشته شد به فرجام چرم خر آغشته شد. فردوسی
رو برتافتن: از ایرانیان گر خرد گشته شد فراوان از آزادگان کشته شد. فردوسی. چو بر دست آن بنده بر کشته شد سربخت ایرانیان گشته شد. فردوسی. ، تغییر یافتن. تبدیل شدن: و اندرگشته شدن ناخنان نشان بیماری سل است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، گردیدن. طی شدن: دو هفته سپهر اندرین گشته شد به فرجام چرم خر آغشته شد. فردوسی
کوتاه شدن. (فرهنگ فارسی معین). - کوته شدن دست کسی از چیزی، بدان دسترس نداشتن: از این راز گر هیچ آگه شود ز چاره مرا دست کوته شود. فردوسی. و رجوع به کوتاه شدن شود. ، پایان یافتن. خاتمه پیدا کردن. تمام شدن: سرم گر ز خواب خوش آگه شدی ترا جنگ با شیر کوته شدی. فردوسی. دگر آنکه باشد نصیبین مرا چو خواهی که کوته شود کین مرا. فردوسی - کوته شدن داوری، پایان یافتن جدل و مرافعه. فصل خصومت. رفع شدن اختلاف: ولیکن چو معنیش یاد آوری شوی رام و کوته شود داوری. فردوسی. رجوع به کوتاه شدن شود
کوتاه شدن. (فرهنگ فارسی معین). - کوته شدن دست کسی از چیزی، بدان دسترس نداشتن: از این راز گر هیچ آگه شود ز چاره مرا دست کوته شود. فردوسی. و رجوع به کوتاه شدن شود. ، پایان یافتن. خاتمه پیدا کردن. تمام شدن: سرم گر ز خواب خوش آگه شدی ترا جنگ با شیر کوته شدی. فردوسی. دگر آنکه باشد نصیبین مرا چو خواهی که کوته شود کین مرا. فردوسی - کوته شدن داوری، پایان یافتن جدل و مرافعه. فصل خصومت. رفع شدن اختلاف: ولیکن چو معنیش یاد آوری شوی رام و کوته شود داوری. فردوسی. رجوع به کوتاه شدن شود
شکستن یا سخت آسیب دیدن کمر. به یکی از فقرات پشت عیبی پیدا آمدن از گرانی بار برداشته. آسیبی سخت به کمر رسیدن که سپس راست نتواند ایستاد و باری نتواندبرد. ضعیف و ناتوان و سست شدن از کمر. منحرف شدن مهره های پشت از جای. از کمر سست و ضعیف و علیل و بیمار شدن. شکستن یا عیب ناک شدن از کمر. فالج و بی حس شدن کمر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، مجازاً، ناتوان و سست و مغلوب گردیدن: هزار کرد کمری می شود تا... تعبیری مثلی است یعنی بسی رنج باید برد تا... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کمری شود
شکستن یا سخت آسیب دیدن کمر. به یکی از فقرات پشت عیبی پیدا آمدن از گرانی بار برداشته. آسیبی سخت به کمر رسیدن که سپس راست نتواند ایستاد و باری نتواندبرد. ضعیف و ناتوان و سست شدن از کمر. منحرف شدن مهره های پشت از جای. از کمر سست و ضعیف و علیل و بیمار شدن. شکستن یا عیب ناک شدن از کمر. فالج و بی حس شدن کمر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، مجازاً، ناتوان و سست و مغلوب گردیدن: هزار کرد کمری می شود تا... تعبیری مثلی است یعنی بسی رنج باید برد تا... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کمری شود
آنکه در کشتی نشیند. کشتی سوار. راکب کشتی: مددکار ملاح عمان شوق هوادار کشتی نشینان شوق. ملاطغرا (از آنندراج). من ای کشتی نشینان دیده ام طرز خرامش را نماید در دویدن سیر دریا ساحل ما را. ناصر علی (از آنندراج)
آنکه در کشتی نشیند. کشتی سوار. راکب کشتی: مددکار ملاح عمان شوق هوادار کشتی نشینان شوق. ملاطغرا (از آنندراج). من ای کشتی نشینان دیده ام طرز خرامش را نماید در دویدن سیر دریا ساحل ما را. ناصر علی (از آنندراج)
رو بر تافتن زایل شدن: چو بر دست آن بنده بر کشته شد سر بخت ایرانیان گشته شد، تغیر یافتن تبدل یافتن، طی شدن سپری گشتن: دو هفته سپهر اندرین گشته شد بفرجام چرم خر آغشته شد
رو بر تافتن زایل شدن: چو بر دست آن بنده بر کشته شد سر بخت ایرانیان گشته شد، تغیر یافتن تبدل یافتن، طی شدن سپری گشتن: دو هفته سپهر اندرین گشته شد بفرجام چرم خر آغشته شد
کم شدن طول و ارتفاع چیزی، کاسته شدن، قطع شدن، یا کوتاه شدن دست کسی از چیزی. دسترس نداشتن بدان از آن پس: و دست تعرض متغلبان و ستمکاران از دامن روزگار ضعیفان و عاجزان بکلی کوتاه شود. یا کوتاه شدن زبان. خاموش شدن
کم شدن طول و ارتفاع چیزی، کاسته شدن، قطع شدن، یا کوتاه شدن دست کسی از چیزی. دسترس نداشتن بدان از آن پس: و دست تعرض متغلبان و ستمکاران از دامن روزگار ضعیفان و عاجزان بکلی کوتاه شود. یا کوتاه شدن زبان. خاموش شدن